ساقيا مستان خواب‌آلوده را آواز ده

شاعر : سنايي غزنوي

روز را از روي خويش و سوز ايشان ساز دهساقيا مستان خواب‌آلوده را آواز ده
رمزها سرگرم گوي و بوسها سرباز دهغمزه‌ها سر تيز دار و طره‌ها سر پست کن
زرد روي آز را چون زر به دست گاز دهسرخ روي ناز را چون گل اسير خار کن
زخمه و مل در کف ناهيد بر بط ساز دهحربه و شل در بر بهرام خربط سوز نه
هم برو هم صافيان روح را ره باز دههم بخور هم صوفيان عقل را سرمست کن
پيشواي خلد و صدر سدره را پرواز دهدر هواي شمع عشق و شمع مي پروانه‌وار
صعوه پيش باشه و آن کبک رازي باز دهچنگل گيراست اينک باز و باشه‌ي عشق را
غارت عقل و دل و جان را هلا آواز دهپيش کان پير منافق بانگ قامت در دهد
پيش من بکتاش سرمست مرابه گماز دهپيش کز بالا درآيد ارسلان سلطان روز
نصفيي پر کن بدان پير دوالک باز دهور همي چون عشق خواهي عقل خود را پاکباز
جرعه‌اي زان مي به صبح منهي غماز دهگر همي سرمست خواهي صبح را چون چشم خود
باده ما را زين سپس بر رسم سنگ‌انداز دهروزه چون پيوسته خواهد بود ما را زير خاک
خونبهاي جبرييل از گنج رحمت باز دهجبرييل اينجا اگر زحمت کند خونش بريز
درپه‌اي از خامشي در بادبان راز دهبادبان راز اگر مجروح گردد ز آه ما
تا دهي او را شراب عافيت پرداز دهوارهان يک دم سنايي را ز بند عافيت